سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
تاریخ : سه شنبه 91/5/31

'کریستف کیسلوفسکی'؛ فیلمسازی با آثار خاص

سینمای اروپای شرقی بواسطه تسلط حکومت های کمونیستی و محدودیت های بسیار ناشی از ممیزی، به اوج شکوفایی رسید و فیلمسازان بزرگی در این منطقه جهان بهترین آثار خود را در این دوران خلق کردند.

کریستف کیسلوفسکی

به گزارش سینما خبر؛ یکی از فیلمسازان بلوک شرق که شهرتی جهانی یافته و کارهای وی با استقبال گسترده ای روبه رو شد، 'کریستف کیسلوفسکی' است.

این کارگردان لهستانی تبار، 26 ژوئن 1941 میلادی - ششم تیر ماه - در ورشو به دنیا آمد؛ در نوجوانی وارد مدرسه آتش نشانی شد، اما پس از مدتی آن را رها کرد و به دانشگاه لودز رفت و در رشته تئاتر به تحصیل پرداخت.

وی در سال 1968 میلادی فارغ التحصیل شد و به ساخت مستند روی آورد که از جمله آنها می توان به 'کارگردان 71' اشاره کرد که در رابطه با اعتصاب های کارگری سال 1970 میلادی بود.

در همین دوره بود که با پدیده سانسور در فرهنگ و هنر لهستان آشنا شد و فیلم وی با ممیزی های بسیار به نمایش درآمد.

به همین علت کیسلوفسکی نیز پس از مستند 'شرح حال' که درباره دفتر مرکزی حزب کمونیست بود، به فیلم داستانی روی آورد و با فیلم تلویزیونی 'کارکنان' نخستین جایزه سینمایی خود را از جشنواره فیلم 'مانهایم' دریافت کرد.

فیلم بعدی وی با عنوان 'جای زخم' نیز زندگی گروهی از مهندسان را در شهری کوچک به نمایش می گذاشت.

'خوره دوربین' که از سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش شده، فیلمی خوش ساخت و عمیق درباره کارمند ساده ایست که با خرید یک دوربین هشت میلیمتری، زندگی اش دچار تغییر و تحولات اساسی می شود؛ در واقع می توان گفت که شکوفایی هنری کیسلوفسکی با همین فیلم آغاز شد که در نهایت به سه رنگ ختم شد.

در دهه 80 میلادی با فیلم های 'بخت کور' و 'بی سرانجام' به شدت با حکومت وقت لهستان مشکل پیدا کرد و آثار وی با ممیزی های بسیار روبرو می شد.

'کریستف پیه سویچ' که وکیل دادگستری بود در جریان ساخت فیلم 'بی سرانجام' که درباره دادگاه های سیاسی این کشور در دوران حکومت نظامی بود با کیسلوفسکی آشنا شد و به فیلمنامه نویس ثابت آثار وی تبدیل شد که این همکاری تا زمان مرگ کارگردان نیز ادامه داشت.

وی در سال 88 میلادی یکی از بهترین کارهای دوران فعالیت خود را انجام داد که آن چیزی جز ساخت سری 'ده فرمان' نبود.

او براساس ده فرمان حضرت موسی(ع)، مجموعه ای به شدت تکان دهنده و تاثیرگذار را با محوریت اخلاق و مذهب، روانه پرده نقره ای کرد.

نکته جالب درباره ده فرمان تولید آپارتمانی آنها بود که هزینه ها را تا حد زیادی کاهش می داد.

در این میان دو فیلم که ظرفیت فیلم بلند را داشتند به نام های 'فیلمی کوتاه درباره کشتن' و 'فیلمی کوتاه درباره عشق' به صورت مستقل عرضه شدند.

در یکی از فرمان ها، شاهد زندگی پدر و پسری هستیم که پدر اعتقادات مذهبی چندانی نداشته و برای دادن اجازه به پسر برای اسکی روی یخ، قطر یخ را محاسبه کرده و سپس اجازه رفتن می دهد!

اما یخ درست از همان جا شکسته و پسر به حالت مرگ به بیمارستان برده می شود. حال شاهد پدری هستیم که به کلیسا رفته و نجات تنها فرزندش را از خدا می خواهد.

این اپیزود تکان دهنده و به شدت تاثیرگذار به گونه ایست که تا مدتها از ذهن تماشاگر بیرون نرفته و آنها را به تفکری عمیق وامی دارد؛ نکته ای که عصاره سینمای کیسلوفسکی بوده و هنوز پس از گذشت سال ها، فیلم های او را سرپا نگهداشته است.

موفقیت فیلم های یاد شده سرمایه گذاران اروپایی بسیاری را به سوی او کشاند که در این میان 'مارین کارمیتز' فرانسوی و کمپانی وی موفق تر از دیگران عمل کرده و تهیه چهار فیلم پایانی این کارگردان برجسته را برعهده گرفتند.

'زندگی دوگانه ورونیک' با بازی 'ایرنه ژاکوب' که نمایش های جشنواره ای موفقی داشت و در اکران نیز سرمایه خود را با سدی نه چندان زیاد بازگرداند.

پس از این فیلم کیسلوفسکی همراه با کریستف پیه سویچ به کار روی سه گانه محبوب خود با عنوان سه رنگ (آبی، سفید و قرمز) پرداخت و کمال هنری خود را با ساخت آنها رقم زد.

در 'آبی' با زنی به نام 'ژولی' روبروییم که همسر و فرزندش را در سانحه رانندگی از دست داده و تصمیم به خودکشی دارد.

وی پس از عدم موفقیت در این کار به فکر فراموشی آنها افتاده و تلاش زیادی را برای این امر به کار می گیرد.

در این فیلم همکاری کیسلوفسکی با آهنگساز همیشگی آثازش - پرایزنر - به اوج خلاقیت رسیده و به کلیدی برای حل معمای فیلم تبدیل شده است؛ زیرا که شوهر مرده 'ژولی' آهنگسازی بوده که قطعه ای را برای او به یادگار گذاشته است.

دیگر نقطه قوت فیلم، بازی درخشان 'ژولیت بینوش' است که دوران طلایی بازیگری خود را با 'آبی' کلید زده است.

در 'سفید' که آن هم به مانند 'آبی' در پاریس می گذرد، با آرایشگری لهستانی به نام 'کارول' آشنا می شویم که با همسر خود - دومنیک - مشکلات بسیاری دارد که در نهایت به طلاق منجر می شود.

'کارول' که حساب بانکی اش توسط همسر سابقش مسدود شده با 'میکلای' آشنا شده و همراه او به لهستان می رود.

وی پس از بازگشت به پاریس زمینه را برای انتقام از 'دومنیک' فراهم می سازد. در این فیلم کیسلوفسکی به مفهوم بنیادین برابری پرداخته و تاکید بسیاری روی آن کرده است.

بخش پایانی این سه گانه درخشان و تماشایی با عنوان 'قرمز' به سرنوشت و شناخت خویشتن پرداخته و به زندگی آدم هایی می پردازد که در کنار هم قرار داشته و بارها وارد زندگی یکدیگر شده و یا از آن خارج می شوند؛ بی آنکه هرگز با یکدیگر آشنایی عمیقی پیدا کنند.

کیسلوفسکی در اینجا مفاهیم مطرح شده در 'آبی' و 'سفید' را کامل کرده و 'قرمز' را به کمال هنری از جهات مختلف رسانده است.

شخصیت پردازی در اینجا در اوج قرار داشته و به اصطلاح عمق دارند.

سه رنگ جوایز زیادی را برای این کارگردان بزرگ به ارمغان آورد که از جمله آنها می توان به شیر طلای بهترین فیلم و شیر نقره بهترین کارگردان از جشنواره ونیز و نامزدی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان برای هر سه فیلم اشاره کرد.

کیسلوفسکی در 54 سالگی حین عمل جراحی قلب باز در پاریس درگذشت و در گورستانی در ورشو به خاک سپرده شد.

جالب آنکه بالای سنگ قبر وی مجسمه ای از انگشتان شصت و اشاره دو دست که همان کادر معروف فیلمبرداری را تشکیل می دهند، قرار داده شده که همچون خود کیسلوفسکی خاص و غریب جلوه می کند.




ارسال توسط اشکان

اسلایدر